داستان نویسی به سبک های مختلف با چاشنی دانشمنگانه.
- دانشمنگ بهت زده در ورودی ساختمان ۲۵۰ طبقه ٬تمام شیشه شرکت با صدای نازک و کش داری کهنامش را میخواند به عقب برگشت.
دانشمنگه : هیچ وقت فکر نمی کردم به من دروغ بگی و اینکه مدیر عامل یه شرکت به این هوا بزرگی و چند ملیتی رو ازم قایم کنی.واقع دلم شکست.( گوله های قلمبه ی اشک پایین می ریزند)
دانشمنگ : هیچ وقت نمی خواستم بهت دروغ بگم٬ ولی وقتی فهمیدم دختر زیبای دکتر پنجول طلای معروف هستی هربار به چهره ی برگ گلی تو نگاه می کردم زبونم قفل می شد.( پره های بینی مثال اژدها باز و بسته می شود)
دانشمنگه در حالیکه خرص خرص اشک می ریزد : من نمیخواستم زیبایی و پول مانعی بشه برای عشق پاکم ولی حالا که می دونم تو هم عشقت پاکه و موقعیت و پول و قیافه و ماشین و اینا داری٬ باورت دارم.
دانشمنگ : پس بیا با هم زندگی آینده مون رو با عشق پاکمون بسازیم.پول که زیاد داریم٬ ساخت و ساز هم که تو خونمونه ( خون:مایعی قرمز رنگ و حیاطی در بدن )
"دانشمنگ رحیمی "
- دانشمنگ بود سیاهی ... سیاهی بود و دانشمنگ...
و بالاخره غروبی که او را یافتند : در چارچوب درب آپارتمان اجاره ای با طنابی به دور گردن...
" دانشمنگ هدایت "
- دانشمنگه با یک عینک قطور و چهره ای با صلابت در صحنه ی دادگاه :
" همونطور که میدونید : ما زنان در طول تاریخ همیشه حقمان را دو دستی در حلقوم مردان کرده ایم و آن شکر خورده ها نیز به جای تشکر انگشتمان را گاز گرفته اند.تنها چیزی کهدر طول قرن ها برایمان باقی مانده همین تای تانیث است که پسوندمان کردند تا نشانه گذاری شویم که اشتباها از حقوق آنان برخودار نگردیم.
اگر اکنون اصرار دارم بر مقصر بودن این مرد با توجه به پیشینه ای که گفتم ٬ بدانید که حتما مقصر است و مدرکش هم آن مظلومه نشسته آن گوشه را بنگرید تا دلتان ریش شود."
رئیس دادگاه در حالیکه به پهنای صورت اشک می ریزد نگاه پر مهری به زن انداخته و در حالیکه گریه اش به هق هق تبدیل شده ٬ رای را به نفع مرد البته صادر میکند و در مقابل نگاه های متحیر تای تانیث دارهای حاضر٬ مونگه های نامفهومی لابه لای گریه می زند که معنایش این است: ترک عادت مرض است...
"دانشمنگ میلانی"
- دانشمنگ را هیچکس نساخت.دانشمنگ را فقط خدا ساخت.
هرچند در اواسط کار به علت گران شدن مصالح ساخت آن به تعویق افتاد ولی از آنجا که دوست داشتن از عشق برتر می نمود.خدا برای نشان دادن اینکه کس بی کسان خداست با همت آحاد فرشتگان بار سنگین انسان بودن را بر دوشش نهاد و با مصالح ارزان تری کار ساخت را به اتمام رساند و پایان کار گرفت.
" دانشمنگ شریعتی "
تلنگر نوشت :آنکه معترض نیست، منتظر نیست و معترض، منتظر نیست...
توضیح تلنگر نوشت :از آنجا که فارسی دوستان کمی ضعیف می باشد تصمیم به ترجمه جمله ی بالا گرفتیم: به نوعی طعنه می زند به افرادی که دائم می نالند و برای بهبود وضعیت تلاش نمی کنند.می گوید یک معترض منتظر دستی از غیب نمی ماند برای تغییر شرایط و اعتراض می کند به ناحقی...
جوگیر نوشت : پیرو جمله بالا دانشمنگ را چنان جو اعتراضی در بر گرفت که امروز تمامی دست های پنهانی و حق خور را در یک اقدام عاقلانه و البته مخفیانه در پیشگاه بالاترشان یک کمکی رو نمودیم.و یک اغتشاش اساسی به راه انداختیم.از آنجا که چند روز آینده را در سفر به همراه آن تیم سابق به سر می بریم خیالمان آسوده است.