95.لج مي رويم

بچه ها وقتي خلاف ميلشون از كاري منع بشن يا كاري ازشون خواسته بشه، به طرق مختلف اعتراض و ناخرسنديشون از وضع ممكن رو نشون ميدن. 

گاهي با لگد پراني به اشيا و افراد،گاهي جيغ و فرياد،گاهي قهر و انزوا،گاهي .....

تا حالا با خدا لج رفتين؟ يا زندگي؟

وقتي اون ضد حال بزرگارو از زندگي خوردين ،چجوري لج رفتين يا ميرين؟

 

پ.ن:من هميشه يكي از فانتزيام اين بوده تو اوج شاكي بودن از كاينات لب به غذا نزنم تا يه مدتي،ولي زهي خيال باطل....

94. tanx giving

همانا كه هرصبح چشم بگشاييد و بدانيد كه به مدرسه نخواهيد رفت ،شما را براي شكرگذاري به درگاه پروردگارتان بس نيست؟!؟

 

پ.ن:تشكر عميق از سيستم آموزشي دوره ما كه با روش هاي كاملا علمي و روانشناسانه اينچنين روح مارا به فارسي سخت درنورديده است و سبب نزديكيمان به پروردگار گشته است.

پ.ن1: باز آمد ماهِ بودارِ مهرِ لعنتي...

93.سفر در زمان

آمديم ، نبوديد ، رفتيم.....

6ساااال گذشت...

اومدم بنويسم، (با سري افكنده و چشماني نادم البته) :

آمدم، باشد كه بياييد...

اگر هم نيامديد ؛ قايقي خواهم ساخت ... خواهم انداخت به آب ...(دوستان اشاره مي كنند آب كم هست به قدر قايق نيست) ماجراي قايق كنسله.

در هر صورت اگر هم نيامديد مجبورم تك تك بيابمتان؛ بياورمتان.

 

پ.ن0: برهوت وبلاگستان عجب دلگيره؛ همه كوچ كردن،وبلاگا همه خالي،سكوت و سياهي، آدم خوف مي كنه.

پ.ن1:از تك تك دوستان كه اين همه مدت بي وفايي مرا با پيام هاشون پيگير بودن بسيااااار ممنونم.

پ.ن2: هستم هرچند تا مدتي شايد كمرنگ.

پ.ن3:آدرس هاي جديد و رمزهاي جديد و خبرهاي جديد را برسانيد.

پ.ن4:اينهمه پينوشت من باب اين بود يادتان بيايد علاقه وافر ما را به پ.ن نوشتن.

 

92. رستگاری برای همه

بدترین شمایان در کائنات آنانند که :

آن هنگام که در یک تصمیم غیورانه صبحی زودتر از همیشه و کله سحر یا به قولی صبحگاه همت کرده و در حالیکه هنوز هوا تاریک است به سمت اداره می شتابید و در راه برای همت والای خود و تلاش صادقانه ای که در راه پیشرفت مملکت به خرج می دهید در ذهن خود مرثیه سرایی ها می کنید آنقدر که از شدت غرور و بالیدن به خود سرمای صبح را به جان می خرید. در شعف آنید که اولین نفر وارد شده و چراغ ها را روشن کرده و اولین خواهید بود که کار را آغاز می نماید که ناگاه در بدو ورود چراغی روشن نشان از آن دارد که کسی لذت اولین بودن را بر شما حرام نموده و دیگر شما آن فرد خاص و آن اولین نیستید...

اینان همان هایی هستند که در دانشگاه و به هنگام انتخاب واحد(زمان پارینه سنگی که فرم به دست صف می بستیم تا مسئول آموزش دروس را وارد نماید) شب تا صبح چشم برهم نمی نهادیم که مبادا فردا دیر رسیده و کلاس اساتید محبوب و درس پاس کن تکمیل ظرفیت شود. اولین نفر خود را به دانشگاه می رساندیم و زهی خیال باطل که این عوامل منفور همچنان اولین بودن ما را در نطفه خفه می نمودند.

اینان همان کسانی هستند که هر موقع از شبانه روز به خیال خلوت بودن هر اداره و صف از نانوایی بگیر تا... از خانه بیرون بزنید تعدادیشان از کمینگاهشان به در آمده و پیش از شما در صف می ایستند.

اینان همان استعداد کور کنان بی خواب همیشه در صحنه حاضر روزگار می باشند.

همان هایی که یقین دارم در آن دنیا نیز از ما پیشی گرفته و از پل صراط رد خواهند شد تا موقع عبور ما پل به دلیل تحمل وزن زیاد دچار نقص فنی شده و فرو ریزد و ما نیز سقوط  می نماییم.

 

پ.نوشت : نکنید این کارها را... نکنید... آنهم با برادرها و خواهرهای دینی خود...

بشتابید نوشت : بشتابید که اینگونه فرصت ها اندکند.جناب شنگ در ووبلاگشان سورپرایزی برای دوستداران خواننده خوب کشورمان فرهاد قرار داده اند که یک هفته دایر است.

تسلیت نوشت : بانوی بهار داغدار فقدان نازنین مادرشان هستند.هرچند دیر است ولی عرض تسلیت  وظیفه بود .

 

91. غیبت کبری

روند داستان برخی فیلما به این صورته که تمامی اتفاقات ممکن مثل سنگ هایی که ابابیل خدابیامرز به دندان کشیدن و بر سر آن معلوم الحال ها ریختن بر سر شخصیت اصلی ریخته میشه آنچنان که قدرت هرگونه واکنش رو صلب کرده جز نظاره کردن و چشم امید به گذر زمان داشتن.

حال وقتی زندگی آدم روندی فیلم گونه پیدا کنه یکی از پیامدهاش دوری ۲-۳ ماهه از دنیای مجازی و به طور کلی هرچیزی که پسوند نت داشته باشه ٬ خواهد بود.

گذشت زمان گرچه حلال همه مشکلات نیست اما اگر باهاش همراه شوی از مشکلات گذر خواهی کرد.

خوب یا بد پشت سر گذاشته خواهند شد٬ تلخ یا شیرین سپری خواهد شد اما از یک چیز مطمئن هستم و آن اینکه تمام نخواهد شد بلکه از بازه ای به بازه ی دیگر و با شکلی دگر انتقال خواهد یافت.

۱ نوشت : عذر تقصیر ما را بپذیرید که پاسخگوی مهر و محبت شما دوستان در مدت این غیبت کبری نبودیم که امکانات و موقعیتش را نداشتیم.از تمام شمایانی که نگران بودید و نبودید٬ سراغی از ما گرفتید یا نگرفتید٬ نبود دانشمنگ را حس کردید یا نکردید ممنانیم.

۲ نوشت: زین پس به صورت منظم و با فواصل کوتاه در این مکان پست نصب نخواهد شد. خداحافظی هم البته در کار نیست که بسیار متنفریم از آن. ولی به جهت اطلاع دوستان : نصب پست جدید تابع هیچ قانون و قائده زمانی نخواهد بود.

۳ نوشت: به روال سابق و با بازگشت تدریجی آرامش به روال سابق از منازل تک تک دوستان گذر خواهیم کرد.اگر مطلبی بود که ما را قابل خواندن آن دانستید و دوست داشتید حتما خوانده شود نام یا شماره آن پست را برایمان بگذارید.

۴ نوشت: یک نفر اتفاقات وبلاگستان را برایمان بگوید تا بدانیم دنیا دست کیست :) که رفته و که آمده...

۵ نوشت:محض آزار آنانکه پ .نوشت ها را دوست نمیدارند.

 

90. یکی بود یکی نبود(1)

داستان نویسی به سبک های مختلف با چاشنی دانشمنگانه.

- دانشمنگ بهت زده در ورودی ساختمان ۲۵۰ طبقه ٬تمام شیشه شرکت با صدای نازک و کش داری کهنامش را میخواند به عقب برگشت.

دانشمنگه : هیچ وقت فکر نمی کردم به من دروغ بگی و اینکه مدیر عامل یه شرکت به این هوا بزرگی و چند ملیتی رو ازم قایم کنی.واقع دلم شکست.( گوله های قلمبه ی اشک پایین می ریزند)

دانشمنگ : هیچ وقت نمی خواستم بهت دروغ بگم٬ ولی وقتی فهمیدم دختر زیبای دکتر پنجول طلای معروف هستی هربار به چهره ی برگ گلی تو نگاه می کردم زبونم قفل می شد.( پره های بینی مثال اژدها باز و بسته می شود)

دانشمنگه در حالیکه خرص خرص اشک می ریزد : من نمیخواستم زیبایی و پول مانعی بشه برای عشق پاکم ولی حالا که می دونم تو هم عشقت پاکه و موقعیت و پول و قیافه و ماشین و اینا داری٬ باورت دارم.

دانشمنگ : پس بیا با هم زندگی آینده مون رو با عشق پاکمون بسازیم.پول که زیاد داریم٬ ساخت و ساز هم که تو خونمونه ( خون:مایعی قرمز رنگ و حیاطی در بدن )

"دانشمنگ رحیمی "

 

- دانشمنگ بود سیاهی ... سیاهی بود و دانشمنگ...

و بالاخره غروبی که او را یافتند : در چارچوب درب آپارتمان اجاره ای با طنابی به دور گردن...

" دانشمنگ هدایت "

 

- دانشمنگه با یک عینک قطور و چهره ای با صلابت در صحنه ی دادگاه :

" همونطور که میدونید : ما زنان در طول تاریخ همیشه حقمان را دو دستی در حلقوم مردان کرده ایم و آن شکر خورده ها نیز به جای تشکر انگشتمان را گاز گرفته اند.تنها چیزی  کهدر طول قرن ها برایمان باقی مانده همین تای تانیث است که پسوندمان کردند تا نشانه گذاری شویم که اشتباها از حقوق آنان برخودار نگردیم.

اگر اکنون اصرار دارم بر مقصر بودن این مرد با توجه به پیشینه ای که گفتم ٬ بدانید که حتما مقصر است و مدرکش هم آن مظلومه نشسته آن گوشه را بنگرید تا دلتان ریش شود."

رئیس دادگاه در حالیکه به پهنای صورت اشک می ریزد نگاه پر مهری به زن انداخته و در حالیکه گریه اش به هق هق تبدیل شده ٬ رای را به نفع مرد البته صادر میکند و در مقابل نگاه های متحیر تای تانیث دارهای حاضر٬ مونگه های نامفهومی لابه لای گریه می زند که معنایش این است: ترک عادت مرض است...

"دانشمنگ میلانی"

 

- دانشمنگ را هیچکس نساخت.دانشمنگ را فقط خدا ساخت.

هرچند در اواسط کار به علت گران شدن مصالح ساخت آن به تعویق افتاد ولی از آنجا که دوست داشتن از عشق برتر می نمود.خدا برای نشان دادن اینکه کس بی کسان خداست با همت آحاد فرشتگان بار سنگین انسان بودن را بر دوشش نهاد و با مصالح ارزان تری کار ساخت را به اتمام رساند و پایان کار گرفت.

" دانشمنگ شریعتی "

 

تلنگر نوشت :آنکه معترض نیست، منتظر نیست و معترض، منتظر نیست...

توضیح تلنگر نوشت :از آنجا که فارسی دوستان کمی ضعیف می باشد تصمیم به ترجمه جمله ی بالا گرفتیم: به نوعی طعنه می زند به افرادی که دائم می نالند و برای بهبود وضعیت تلاش نمی کنند.می گوید یک معترض منتظر دستی از غیب نمی ماند برای تغییر شرایط و اعتراض می کند به ناحقی...

جوگیر نوشت : پیرو جمله بالا دانشمنگ را چنان جو اعتراضی در بر گرفت که امروز تمامی دست های پنهانی و حق خور را در یک اقدام عاقلانه و البته مخفیانه در پیشگاه بالاترشان یک کمکی رو نمودیم.و یک اغتشاش اساسی به راه انداختیم.از آنجا که چند روز آینده را در سفر به همراه آن تیم سابق به سر می بریم خیالمان آسوده است.

89. دل لرزه

۱-۲ساعت درگیر نوشتن پستی بودم که به زعم خودمان درخور هموطنان مصیبت دیده ی آذری باشد ٬ هنگام پست مطلب به ناگاه صفحه رفت و نوشته ها غیب گشتند و ما هرچه دور و ور میز و حتی زیر فرش را گشتیم اثری نیافتیم. از آن موقع تاکنون آرام و قرار نداریم و حرص می خوردیم از بر باد رفتن آن متن...

از سر شب فکرمان حسابی مشغول این مسئله ست :حال که پاک شدن چند سطر ٬اینچنین برای ما مهم بود٬ وای بر احوال آنان که زندگی شان در چشم بر هم زدنی نیست شد و عزیزشان پر کشید...

آنزمان که در کنار عزیزانمان در بستر به قصد خفتن آرام گرفته ایم٬ کافیست چشم برهم نهاده و تصور کنیم آن لحظه را که زمین لرزید٬ باشد که بلرزد دل من و تو...

بگذار دل هایمان بلرزد ٬ اما دست هایمان نه. این دست ها اکنون وظیفه ی سنگینی دارند.

این دست ها باید آرامشی باشند بر دست های لرزان٬ مرهمی باشند بر زخم های گران٬ مامنی باشند برای دل های نگران.

 

هم اکنون نیازمند یاری سبزتانیم نوشت : این روزها غیرت های ایرانی٬ بسیار قلمبه گشته است.برای تخلیه این قلمبگی غیرت و مهر می توانید از طریق وبلاگ بابک اسحاقی عزیز و یا اینجا اقدام نمایید.

پیشواز عید نوشت : پیشاپیش عید فطر را تبریک گفته + یک تبریک ویژه خدمت دوستان سنی. امیدوارم عید بر شما مبارک و میمون ( منظور بعد حیوانی کلمه نمی باشد) باشد.

گوشزد نوشت : در مسافرت های بین شهری و در اتوبوس اگر  صندلی جلوی شما یک بانو  نشسته باشد که مطابق با مد روز یک برج العربی بر سر خود ساخته است ٬هیچ تلاشی برای دیدن صفحه تلویزیون و فیلم در حال پخش ننمایید که کاریست بس عبث و بیهوده. 

88. ای اهل ایمان

و بدترین شما مردم کسی است که در مجلسی مملو از جمعیت ٬ به محض دیدن برادردینی خود با سر و صورت و چشم و ابرو کلیه ی اندام و جوارح خود اشارت می نماید : " نزد ما آی همی که جا و فضای نشستن می باشد."

و انگاه که شما پس از لگد کردن اندام های هوایی مختلف ملت در سر راه رسیدن به منزل مقصود نزدشان می رسید ٬ با حفره ای کوچک و نگاه های خشمگین اطرافیان آن اپسیلن فضای معلق روبرو می شوید. و به ناچار و درحالیکه روی بازگشت ندارید دست و پای خود را بصورت گره کور درآورده در حفره جا شوید و بدین سان مجلس در چشم شما به باد فنا رفته و زمزمه ناسزاهای ۱۸+ شمایان عرش را به لرزه در خواهد آورد.

و به راستی که شما از زیانکارانید...

 

روشنگری نوشت *: ما فقط برادر دینی داشته و داریم و خواهیم داشت و در هیچ کتب تاریخی به خواهر دینی اشارت نگردیده و این چیزی که هم اکنون در جامعه رواج دارد در سالیان بعد توسط استکبار جهانی به منظور سر زبان انداختن ناموس برادران اختراع گردیده است و هیچ وجه قانونی ندارد.

آگهی نوشت : به علت مشکلات فنی-سروری(به کسره ی سین و واو ) ٬ آدرس وبلاگ یاس وحشی به

 yaasevahshi.blogsky.com تغییر یافت.

87. علی ...

علی امشب دیگر جان ندارد...

یک فرق شکافته و غرق در خون دارد...

کوفه دیگر علی را ندارد...

به جایش عرش از داشتن علی به خود می بالد...

زمین در سوگ باختن علی به آسمان اشکی ندارد...

آسمان اما از شوق می بارد...


پ.ن : ندارد.

۱۹/۵/۹۱ نوشت : دعوت نامه شرکت در یک شب احیا بصورت مجازی.خالی از لطف نیست.


86. lovely

اودکلن با عطر خوب به نام  lovely جدید٬ ساخت اسرائیل که جدیدا از مرز عراق وارد ایران شده حاوی مواد کشنده است که با استنشاق آن پس از ۴ الی ۵ روز تاثیر گذاشته و درمان ندارد. به دوستان و نزدیکان خود اطلاع دهید.

ستاد خبر رسانی اطلاعات سپ...... استان .........

این متن پیامکی است که در طول این ۱۰روز بارها برای من و بالطبع تمامی دوستان فرستاده شد. لازم به ذکر است : آخرین فردی که تاکنون این متن را برای ما فرستاده دایی مان می باشد. در همین راستا ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد که در اینجا بیان می نماییم:

- همانگونه که مشاهده می شود در آخر متن نام ارگان مهمی ذکر شده٬ اگر این مسئله آنقدر جدی بود چه دلیلی داشت از طریق شماره های شما خبر پخش گردد یا بقولی گوشی به گوشی ( همان دهان به دهان سابق) نقل محافل گردد ؟ که از بارزترین نشانه های یک شایعه همین نقل قول عمومی فرد به فرد است.

- یعنی دایی ما شده سخنگوی ستاد خبر رسانی..... ؟! در صورتیکه خبر اینقدر مهم و حاد بود ٬ مگر یک ۲۰:۳۰ بیشتر لازم داشت  که جملگی هم فرمانبردارند هم گوش به زنگ  نسبت دادن کوچکترین خراب کاری به آمریکا و اسرائیل .

- این اسرائیل درست که ملعون است٬ نماد استعمار است٬ مفسد فی الارض است و.... ولی اسگل که نمی باشد. دست به همچین کار بچه گانه ای بزند.اگر میخواست از این کارها کند می رفت کلی چفیه و دشداشه ی آلوده به باکتری و ویروس مثلا تب مالت وبا دار زود کش ٬ میان فلسطینیان غزه نشن بی کس و کار پخش میکرد همه را دود می نمود با خیال راحت شهرک می ساخت.

نمی آمد بساط خود را در کشور مشت بر دهان استکبار زنی مثل ما پهن نماید که ۵شبکه ملی داخلی و ۵-۶ شبکه جهانی داریم و کلی هم اینترنت و هک و فحش و ناسزا بلدیم( + یک ۲-۳کیلویی اورانیوم غنی شده و نشده) که پته شان در آنی بر روی آب بریزیم و مثل همیشه پودرشان کنیم.

- در ضمن برای مایی که تا حالا مورد حمله سایبری قرارمان میداده اند ٬بسیار  cheap  و دور از شان غرور ملی مان می باشد با یک اودکلن کشته شویم آنهم از نوع عشقولانه اش.

این حرف ها را از آن جهت می نگاریم که ما هرچه تلاش می کنیم شاید این نهضت " هر پیامکی ارزش sendکردن ندارد ٬کمی تامل باید کرد " که به راه انداخته ایم ٬کمی پیش رود ٬ اما زهی خیال باطل ...

این داستان قبلا هم بارها تکرار شده :هرجایی که قرار است یک مارک یا کارخانه یا فرد به زمین زده شود٬ یا از دور بازی تجارت و سیاست کنار گذاشته شود. مثل آن سالی که خودکار های بیک را به ناقلین سیاه سرفه متهم نمودند و به همین راحتی اولین مارک خودکاری که در دست همه بود محو شد.

تامل باید کرد...

 

شب قدر نوشت: دانشمنگ را  هم یاد کنید.

مدرک نوشت : این لینک هم بعنوان مدرک و روشنگری که توسط ریحانه عزیز فرستاده شد.