وقتی برمیگردی میبینی خاک همه جا رو گرفته ...
میبینی دوستات نیستن
میبینی فقط کلی خاطره مونده
هنوزم یه سریها رو تو فیس دارم
و از خیلیها بیخبر
هیچی... همین دیگه
من... حواترازحوا
من روزها و روزها تکراری ترین قصه را در گوش پسرکم زمزمه می کنم
از آسمان می گویم که روزی آبی بود و از درختان که روزی سبز !
من برایش از خنده های بی سبب می گویم ...آرامشی نسبی...
من برایش افسانه می گویم !
من ... حواترازحوا